«هنگام پادشاهي کوروش٬ ايرانيان آزادي داشتند و همه مردان آزاد بودند و سرور و فرمانرواي بسياري از مردمان ديگر نيز بودند. فرمانروايان رعاياي خود را در آزادي سهيم کرده بودند ؛ چون سربازان و سرداران همه را به يک چشم ميديدند و با همه به برابري رفتار ميکردند٬ سربازان در موقع خطر آمادهي جانفشاني بودند٬ و در جنگ با جان ميکوشيدند. اگر در ميان ايرانيان مرد خدردمندي بود که ميتوانست اندرزي بدهد که مردمان را سودمند باشد٬ چنان ميکردند که همهي مردم از خردمندي او استفاده کنند٬ پادشاه بر کسي حسد نميورزيد اما بهمه آزادي ميداد تا آنچه ميخواهند بگويند٬ و آنکس را که اندرز بهتر ميداد وراي بهتر مينهاد٬ گراميتر ميداشت. اين بود که کشور از هر لحاظ پيشرفت کرد و بزرگ شد٬ زيرا افراد آزادي داشتند٬ و در دميان آنان محبت بود و نسبت بهم٬ حس خويشاوندي ميکردند»(افلاطون٬ قطعهاي از کتاب سوم قوانين ؛ ترجمهي اين فقره از دکتر م. صناعي است: «نظر افلاطون در بارهي بزرگي و تباهي خاندان هخامنشيان»٬ مجله سخن٬ دورهي يازدهم شماره ۱۲ (نورو ۱۳۴۰) ٬ ص ۱۲۸۱ تا ۱۲۸۵)
Thursday, June 7, 2007
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment